کد مطلب:230594 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

امتداد دلپذیر خورشید
در سوگ غروب خورشید

پیامبر اكرم و دو فرزند بزرگوارش



- در بی روزترین شب مردگانی پدران ما

مردی آمد و بر آستانه ی انتظارش ایستاد

و جام های پیاپی خورشید را در كام های تاریك ریخت

- از روزن تنگ خاطرات قرن ها ...

چشم جستجو گشوده ام

به تماشای قامت بلند آن مرد

آن سوی روزگاری دور و نزدیك

- چون جنین كوچكی از زهدان پیر توهم

از پشت پرده های تاریك ناپختگی

گوش اشتیاق سپرده ام

به صدای پای حقیقت

- مردی آمد و بر آستانه ی انتظار تاریخ ایستاد.

با آینه ای پیش روی هر چه شایستگی پنهان

با چراغی پیش پای هر چه عزیمت آشكار



[ صفحه 43]



- ریسمان خداوند بود

برای توفان زدگان و كشتی شكستگان دریای بی ساحل

تا هر تمنای نجات را به امان برساند

و در آشفتگی دروغ ها

در ازدحام دورویی ها

در هیاهوی نیرنگ ها و فریب ها

گمشدگان را به صادق ترین حقیقت برهاند

و با آخرین پیامبر خداوند فرصت بهانه جویی و اعتذار از همگان بستاند.

- آخرین پیام آور خداوند

علت آفرینش

دلیل خلقت

بهانه ی وجود

برخاست و بر زمین نشست

فریاد زد و خاموش شد

درخشید و تابید و طلوع كرد و ...

فروخفت

ایستاد

و آنان كه برگ و بار قامت بلندش را تحمل نمی توانستند

تیغ كشیدند و تیر افكندند

بانگ زد

و آنان كه هشدار آسمانی اش سكون مرگبار



[ صفحه 44]



غفلتشان را بر می آشفت

دروغ ساختند و تهمت پرداختند.

- درخشید و روشنی بخشید

و آنان كه نور تابناك نام و نامه اش

در تاریكی مغاره های جهالت شان

سیلاب بیداری جاری می كرد

پیش روی خورشید گونش دیوار كشیدند

- این قامت بلند از همان روزگار

مكرر بر می خیزد و مكرر می نشیند

خورشید در امتداد دلپذیر خود

از محمد مصطفی تا حسن مجتبی و علی بن موسی الرضا

همچنان می تابد

خورشید مصطفوی

افق آغاز بعثت را روشن ساخت

و در افق بیست و سومین سال غروب كرد

خورشید مجتبوی

در افق پنجاه و سومین سال درخشید

و ... باز هم به سرخی غروب نشست

و خورشید رضوی

در افقی دیگر از تاریخ گران اسلام

درخشید و فروخفت



[ صفحه 45]



اینك خورشید مهدوی در افق «زمان» می درخشد

و از پشت ابرهایی كه بر مدینه و طوس سایه افكنده اند

هم بر غربت مسجدالنبی و بقیع می تابد

و هم بر جبروت طوس پرتو می افكند

- ریسمان الهی همچنان در دسترس است

و خورشید همچنان نور و گرما می بخشد

هر كه را به نوای دل یا به ندای زبان

هر كه را به قوای جسم و جان

دست ادب بر سینه ی ارادت بگذارد

و كبوتر عشق و دلبستگی

به طواف گنبد سبز مدینه

و غربت سرخ بقیع بفرستد

یا آهوی بی پناهی خود را به دارالامان طلایی طوس روانه كند

با سلام از عشق

و صلوات و درودی از احترام



[ صفحه 46]